موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 18 / 6برچسب:, | 15:59 | نویسنده : nazanin |

 

خـوابم نمــے بــرد
بــہ همــہ چیز فکر کــرده ام...
حتے تـــو
و مے دانـــم که خوابـــے
و قبــل از بستہ شدن چشـــم هآیــتـ
بــہ ـهمہ چیــز فکــر کرده اے
جـــــز مــ ـ ـن.



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 18 / 6برچسب:, | 15:27 | نویسنده : nazanin |

این روز ها در خودم به دنبال کلیک راست میگردم،
تا از خودم copy بگیرم و کنار خودم paste کنم ...
شاید از این تنهایی خلاص شوم ...!!

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 18 / 6برچسب:, | 15:16 | نویسنده : nazanin |

سخت ترین دو راهی عشق دو راهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش می کنی و بعد می بینی که باید منتظر می ماندی و گاهی آن قدر منتظرمی مانی که
می فهمی زودتر از این ها باید فراموش می کردی



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 18 / 6برچسب:, | 14:27 | نویسنده : nazanin |

سه راه بیشتر نداری
با من باشی
با تو باشم
یا توافق کنیم که با هم باشیم

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 18 / 6برچسب:, | 13:50 | نویسنده : nazanin |

صدای موسیقی آرامش بخشی از آسمان می آمد...

آنقدر زیبا و دلنشین بود که دلم میخواست ساعتها آن را گوش کنم...

در خیال خود غرق بودم...

که فرشته ای زیبا...

معصوم...

و آرام...

با صدایی دل انگیز بر من سلام کرد....

این فرشته....

تمام زندگی ام شد...

صدایش تنها صدایی بود که در دنیای بینهایت عاشقی به گوشم آشنا بود...

تصویرش...

انگار خدا زمان زیادی را برای نقاشی اش صرف کرده بود....

دستهایش گرم بود...

او با وجودش به من جان میداد....

آه...

آن لبخند شیرین و دل فریبش....

هوش از سر هر انسانی میبرد....

به راستی که همانند فرشته ها بود....

شب ها....

با آلت موسیقی اش برایم شعر عاشقی مینواخت....

و مرا مانند کودکی خواب میکرد....

صبح با دستان آرامش بخشش مرا بیدار و بر رویم لبخند میزد...

هیچگاه گمان نمیکردم...دنیا اینقدر زیبا باشد....

تمام زیبایی های دنیا در "او" جمع شده بود...

ساعتها "او"را میدیدم و از دیدنش لحظه ای خسته نمیشدم....

او به رنگ سفید بود....

پاک پاک....

آرام و زیبا....

انگار عشقش با بند بند وجودم گره خورده بود....

انگار عشقش خنجر دوست داشتنی بود که در قلبم فرو رفته بود....

انگار.....

نمیدانم کی بود...

چرا قرمز بود....

چراصدایش اینقدر وحشتناک بود...

چهره اش همانند شیطان بود که هرکسی از دیدن آن کراحت داشت...

به "او" هر لحظه نزدیک تر میشد...

و فرشته من آنقدر پاک و معصوم و بی دفاع بود که نمیتوانست با او مقابله کند....

از من کمک میخواست....

با تمام وجود به سمتش میرفتم...

او مثل همیشه آرام بود...

آرام اشک میریخت اما ترسی در چشمانش موج میزد....

دستانم را به سویش دراز کردم.....

خواستم او را بگیرم و وجودم را مانند حفاظی محکم به دور او بکشم....

طوفان شد....

انگار دنیا برهم ریخت....

هر چه تلاش میکردم دستم به او نزدیک شود،دورتر میشد....

صدای ویالون گوش خراشی سکوت را میشکست....

او از من کمک میخواست....

تمام قدرتم را در دستانم جمع کردم....

اما انگار دستانم بی حس بود....

لحظه ای چشم بر هم گذاشتم.....

و...

 وقتی باز کردم...

همه چیز آرام....

مثل گذشته بود....

آسمان آبی....

دشت ها سبز...

و گلها رنگارنگ بودند...

اما فرشته من.....

او نبود....

صدای ویالونش را از دل ابرها میشنیدم...

به آسمان خیره شدم....

ماه میان انبوهی ابر پنهان شده بود...

چشم های دلربای فرشته در ماه دیده میشد....

صدایش کردم....

اما جوابی نداد....

صدایم رابلند و بلند و بلندتر کردم....

اما فایده ای نداشت...

صدای ویالون آرام تر میشد...

ابر های کاملا ماه را پوشاندند...

باران....

با شدت میبارید.....

آسمان هم اشک میریخت....

اما چشمان من آرام بود....

خنجر عشقش از را از دلم خارج کرد....

نه تنها در قلبم...

بلکه سیلاب خون را در تمام وجودم احساس میکردم....

شیرینی سلام کردن را او چشید....

و...

تلخی خداحافظی را....

 من.....



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 18 / 6برچسب:, | 11:55 | نویسنده : nazanin |

 

 


 

خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا .....

 

 

میــــــوه کـــــــــــــــــــــدام درختـــــت را گـــــــــــــــــــــــــاز بـــــــــــــــــــــزنم ....

که از زمیـــــــــــــــــــــــــن رانـــــــــــــــــــــــــــــــده شــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم .....



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 1 / 3برچسب:, | 19:28 | نویسنده : nazanin |

سلاااااااااااااااااام به همــــــــــــــــــــــــــه........

نمیدونم چرا ولی به سرم زد تا متن و ترجمه یکی از آهنگ های فوق العاده قشنگه Taylor swift رو براتون بذارم.....

امیدوارم خوشتون بیاد.....راستش من خیلی این آهنگ و معنیش رو دوست دارم.....و بارها و بارها باهاش گریه کردم...


 

 

 

 I still remember the look on your face

هنوز یادمه چه قیافه ای گرفته بودی

Been through the darkness at 1:58

ساعت 1 و 58 دقیقه از تاریکی عبور می کردم

The words that you whispered for just us to know

کلمه هایی که زمزمه می کردی تا بدونیم

You told me you loved me so why did you go away, go away

تو که گفتی خیلی دوستم داری پس چرا رفتی؟

I do recall now the smell of the rain

من بوی بارون رو به یاد میارم

Fresh on the pavement, I ran off the plane

بارون رو سنگفرشا بود…من از هواپیما پیاده شدم

That July 9th the beat of your heart

نهم جولای ضربان قلب تو

It jumps through your shirt, I can still feel your arms

بارون انقدر شدید بود که روی تی شرتت می پاشید من هنوز اغوشتو حس می کنم

But now I’ll go sit on the floor wearing your clothes

اما الان میرم رو زمین میشینم و لباساتو می پوشم

All that I know is I don’t know

تمام چیزی که می دونم اینه که نمی دونم

How to be something you miss

چطور چیزی باشم که تو دلت براش تنگ میشه

Never thought we’d have a last kiss

هیچوقت فکر نمی کردم که آخرین بوسه مونو تجربه کنم

Never imagined we’d end like this

هیچوقت فکر نمی کردم اینجوری تمومش کنیم

Your name, forever the name on my lips

اسم تو همیشه رو لبامه

I do remember the swing of your step

من قدمهای موزونتو یادمه

The life of the party, you’re showing off again

توی مهمونی دوباره داری خودنمایی میکنی

And I roll my eyes and then you pulled me in

و من سرمو میندازم پایین و تو منو به سمت خودت میکشی

I’m not much for dancing but for you did

من زیاد اهل رقص نیستم اما به خاطر تو رقصیدم

Because I loved your handshake, meeting my father

چون من عاشق طرز دست دادن تو با پدرم بودم

I love how you walk with your hands in your pockets

من عاشق راه رفتنتم وقتی دستاتو تو جیبت میذاری

How you’d kiss me when I was in the middle of saying something

عاشق وقتیم که وسط حرفم منو بوسیدی

There’s not a day I don’t miss those rude interruptions

روزی نیست که دلم برای پریدنت وسط حرفم تنگ نشه

And I’ll go, sit on the floor wearing your clothes

و من خواهم رفت…روی زمین نشستم لباسای تو رو پوشیدم

All that I know is I don’t know

همه چیزی که میدونم اینه که نمیدونم

How to be something you miss

چطور کسی باشم که دلت براش تنگ میشه

Never thought we’d have a last kiss

هیچوقت فکر نمیکردم کارمون به بوسه ی خداحافظی بکشه

Never imagined we’d end like this

هیچوقت تصور نمیکردم اینطور تموم شه

Your name, forever the name on my lips, ohh

اسم تو برای همیشه رو لبهای منه

So I’ll watch your life in pictures like I used to watch you sleep

پس من زندگی تو رو از رو عکسهات دنبال میکنم مثل اونوقتا که عادت داشتم تو رو تو خواب نگاه کنم

And I’ll feel you forget me like I use to feel you breathe

و من احساس میکنم فراموشم کردی مثل اونوقتا که عادت داشتم نفس هاتو حس کنم

And I’ll keep up with our old friends just to ask them how you are

و من با دوستای قدیمی مون هنوز رابطه دارم و ازشون حالتو می پرسم

Hope it’s nice where you are

آرزو میکنم جای خوبی باشی

And I hope the sun shines and it’s a beautiful day

و من امیدوارم خورشید بتابه و در این روز زیبا

And something reminds you, you wish you had stayed

یه چیزی منو به خاطرت بیاره و تو ارزو کنی که با من میموندی

We can plan for a change in weather and time

ما میتونیم برای عوض کردن زمان و اوضاع آب و هوا برنامه ریزی کنیم

I never planned on you changing your mind

اما من هیچوقت برای عوض کردن نظرت کاری نکردم

So, I’ll go, sit on the floor wearing your clothes

پس من خواهم رفت…روی زمین نشستم لباسای تو رو پوشیدم

All that I know is I don’t know

همه چیزی که میدونم اینه که نمیدونم

How to be something you miss

چطور کسی باشم که دلت براش تنگ میشه

I never thought we’d ever last kiss

هیچوقت فکر نمیکردم کارمون به بوسه ی خداحافظی بکشه

Never imagined we’d end like this

هیچوقت تصور نمیکردم اینطور تموم شه

Your name, forever the name on my lips

اسم تو برای همیشه رو لبهای منه

Just like our last kiss, forever the name on my lips

مثل اخرین بوسه مون همیشه اسمت رو لبامه

Forever the name on my lips, just like our last

همیشه اسمت رو لبامه مثل اخرین



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 16 / 2برچسب:, | 15:59 | نویسنده : nazanin |

 

 

عمیق ترین کلمه "عشق"است.....به آن ارج بده

بی رحم ترین کلمه "تنفر" است....از بین ببرش

سرکش ترین کلمه "هوس" است.....با آن بازی نکن

خودخواهانه تین کلمه "من" است......از آن حذر کن

ناپایدارترین کلمه "خشم" است.....آن را فرو ببر

بازدار تین کلمه "ترس" است.....با آن مقابله کن

با نشاط تین کلمه "کار" است......به آن بپرداز

پوچ ترین کلمه "طمع" است.....آن را بکش

سازنده ترین کلمه "صبر" است....برای داشتنش دعا کن

روشن ترین کلمه "امید" است....به آن امیدوار باش

ضعیف ترین کلمه "حسرت" است.....آن را نخور

زیباترین کلمه"راستی" است....با آن روراست باش

زشت ترین کلمه"دورویی" است.....یک رنگ باش

سخت ترین کلمه"غیرممکن" است......وجود ندارد

لطیف ترین کلمه "لبخند" است.....آن را حفظ کن

تاریک ترین کلمه "نادانی" است.....آن را با نور علم روشن کن

ضروری ترین کلمه"تفاهم" است.....آن را ایجاد کن

حسرتانگیز ترین کلمه"حسادت" است....از آن فاصله بگیر

عاقلانه ترین کلمه"احتیاط" است......حواست را جمع کن



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 22 / 1برچسب:, | 15:29 | نویسنده : nazanin |

رفتی....

بی خبر و در سکوت....

تو که وجودت را بردی....

عطر تنت را در خانه جا گذاشته ای....

حرفهای شیرینت را در ذهنم جا گذاشته ای....

عشقت را در قلبم جا گذاشته ای....

عکسهایت را در آلبوم خاطراتمان جا گذاشته ای.....

حلقه ی نقره ای رنگت را روی میز جا گذاشته ای....

گرمی بوسه هایت را بر روی لبانم جا گذاشته ای.....

غم ها و غصه هایت را در در دلم جا گذاشته ای.....

گلهای سرخ خشک شده ات را در گلدان  جا گذاشته ای.......

برگرد.....

برگرد و عطر تنت را ببر....

حرفهای شیرینت را ببر....

عشقت را ببر....

عکسهایت را ببر....

حلقه ات را ببر....

بوسه هایت را ببر....

غصه هایت را ببر.....

گلهای سرخ ات را ببر....

تنها خیالت را باور دارم......

آن را برای من باقی بگذار......



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 19 / 1برچسب:, | 18:40 | نویسنده : nazanin |

سلااااااااااااااااااام به همه دوستان عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم.....

عیـــــــــــــــــــــــــد همه مبارک....

امیدوارم تو سال جدیـــــــــــــــــــــد هیچ کس غم و تنهایی رو لمس نکنــــــــــــــــــــه....

امیدوارم همه به تمام آرزوهاشون برســـــــــــــــــــــــــــــــــن....

دوستتـــــــــــــــــــــــــــــــــــون دارم.......



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 1 / 1برچسب:, | 20:29 | نویسنده : nazanin |

 

ماه من غصه نخور زندگی جذر و مد داره

دنیامون یه عالمه آدم خوب و بد داره

ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن

همه که پر ترک ،مثل تو من نمیشن

ماه من غصه نخور مثل ماها فراوونه

خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه

ماهمن غصه نخور گریه پناه آدمهاست

تر و تازه موندن گل ،ماله اشک شبنمهاست

ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه

 اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه

ماه من غصه نخور خیلیها  تنهان مثل تو

 خیلیها با زخمای زندگی آشنان مثل تو

ماه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت

خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه

 اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه

ماه من غصه نخور دنیا رو بسپار به خدا

هردومون دعا کنیم، توهم جدا منم جدا



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 24 / 12برچسب:, | 22:20 | نویسنده : nazanin |

 
تنهایی یعنی یه وقتهایی هست میبینی فقط خودتی و خودت!
 
رفیق داری...
همــــــــدرد نداری!
 
خانواده داری...
حمــــــــایت نداری!
 
عشق داری...
تکیـــــــــه گاه نداری!
 
مثل همیــــشه....
 
همه چــــــی داری...
و هیـــــچی نداری!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 22 / 12برچسب:, | 20:1 | نویسنده : nazanin |

 

 

ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟

من که خود راضی به این خلقت نبودم،زور بود؟

من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست

من بمانم یا بمیرم هیچکس دل تنگ نیست



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 22 / 12برچسب:, | 19:48 | نویسنده : nazanin |

 

کسی به خدا گفت:اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟

خدا گفت:شاید نوشته باشم:

"هرچه آرزو کند"



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 17 / 12برچسب:, | 21:7 | نویسنده : nazanin |

 

 

 

 

چه کسی میگوید دوری سردی می آورد؟

وقتی هنوز با یادت بندبند وجودم گرم میشود...



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 17 / 12برچسب:, | 21:2 | نویسنده : nazanin |

یکی مثل من با خیالت سر میکنه

یکی مثل تو بی خیالی طی میکنه

یکی مثل من تنها آرزوش تویی

یکی مثل تو تنها آرزوش اونه

یکی مثل من برات اشک میریزه

یکی مثل تو میخنده و بی خبر از همه چیزه

یکی مثل من تنهای تنهاست

یکی مثل تو یادش میره کی واسش عزیزه

یکی مثل من دنیارو تو دستات میزاره

یکی مثل تو میگه:این چیه؟معنا نداره!

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 17 / 12برچسب:, | 20:57 | نویسنده : nazanin |

 

 

شاگرد از استادش پرسید:عشق چیست؟

استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور.اما در هنگام عبور از گندم زار،به یاد داشته باش که نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی بازگشت.

استاد پرسید:چه آوردی؟و شاگرد با حسرت گفت:هیچ!هرچه جلو میرفتم،خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پر پشت ترین،تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت:عشق یعنی همین   

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 11 / 11برچسب:, | 20:32 | نویسنده : nazanin |

خوش باش که یک لحظه دلم از تو جدا نیست...!!

دلم به بهانه همیشگی گریست....بگذار بگرید و بداند هر آنچه خواست همیشه نیست...!!!

 

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 11 / 11برچسب:, | 20:13 | نویسنده : nazanin |

 


 

خدا درد رو به قلبهامون هدیه کرد....  

یکی رو واسمون قرار داد و اسمش رو گذاشت "همدرد"
 

ولی وقتی نیاز به همدرد داری هیچوقت پیداش نمیشه....چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 25 / 10برچسب:, | 21:54 | نویسنده : nazanin |



15 دي ماه 1313 در تهران در خانواده اي متوسط به دنيا آمد . فروغ چهارمين فرزند خانواده بود. نام مادرش (( توران وزيري تبار )) و نام پدرش (( سرهنگ محمد فرخزاد )) است.همچنين نام برادرانش(( امير مسعود - فريدون – مهرداد – مهران )) و نام خواهرانش(( پوران و گلوريا )) بود. پدرش شخصيتي دو سويه داشت. يك افسر ارتش مستبد كه در كودتاي رضاخان نقش داشت و يك عاشق شعر كه در مي بست و با اشعار حافظ و سعدي راز و نياز مي كرد. فروغ از نوجواني شعر مي سرود و نقاشي مي كرد. در 16 سالگي براي فرار از فضاي بسته محيط خانوادگي بسيار زود با (( پرويز شاپور )) نوه ي خاله ي مادري كه از او 15 سال كوچكتر بود ازدواج كرد و به اهواز رفت و در سال 1334 از او جدا شد. ثمره اي ازدواج در سال ۱۳۳۱فرزندی به نام« كاميار» بود. فروغ بعد از اين جدايي تا پايان عمر فرزندش را هيچوقت نديد.



در سال 1331 كه 17 سال داشت نخستين مجموعه شعرش را با نام «اسير» که مجموعه ای از ۴۴ قطعه شعر است به چاپ رسانید. و در سال 1335 دومين آن را با نام «ديوار» منتشر كرد. در بيست و دو سالگي سومين مجموعه شعر را با نام «عصيان» نيز بدست چاپ سپرد. خود وي بعدها اين هر سه را به ارزش و حاصل احساسات سطحي يك دختر جوان دانست .

در سال 1337 فروغ به چنان آگاهي نسبت به ارزش هاي فكري خود مي رسد كه در مي يابد مي تواند در شعر به راهي جدا از ديگران برود . در همين سال سينما توجه او را جلب مي كند و در كار ساختن بسياري از فيلمهاي مستند با « ابراهيم گلستان » همكاري مي كند . در سال 1338 براي آموختن فن سينما به انگلستان مي رود و برداشت درخشان سينمائي او هنگامي جلوه مي كند كه فيلم «‌خانه سياه است »‌را از زندگي جذاميان در جذامخانه تبريز مي سازد . در سال 1342 در نمايشنامه «‌شش شخصيت در جستجوي نويسنده » بازي چشمگيري دارد و در زمستان همان سال خبر مي رسد كه فيلم «‌خانه سياه است » جايزه اول فستيوال «اوبرهاوزن» ‌را برده است و منتقدين اروپائي به شايستگي از او تجليل مي كنند . و باز در همان سال كه سال اوج نبوغ اوست با يك مجموعه تازه به نام « تولدي ديگر » مشهور شد.

در سال 1343 به آلمان و ايتاليا و فرانسه سفر مي كند . سال بعد در دومين فستيوال سينماي مؤلف در « پزارو» شركت مي كند تهيه كنندگان سوئدي ساختن چند فيلم را به او پيشنهاد مي كنند و ناشران اروپائي مشتاق نشر آثارش مي شوند.

آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد كه خود آن را به چاپ رسانيد مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد است» که پس از مرگ او منتشر شد.



فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ بر اثر تصادف رانندگی در جاده دروس - قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیر الدوله به خاک سپرده شد 

 

"روح پاک و عاشق اش شاد"

 

 

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 23 / 10برچسب:, | 17:54 | نویسنده : nazanin |

دیگه از دست تو و ترانه هات خسته شدم
دیگه از شنیدن رنگ صدات خسته شدم
چه جوری بگم هنوز خیلی دوست دارم ولی
 انگار ازبیشتر از این بودن باهات خسته شدم
منی که عمرم و زندگیم تو چشمای تو بود
باورت نمی شه که از رنگ چشات خسته شدم
انقدر نگام کردی که دیگه زد به سرم
از اون آتیش خوابیده تو نگات خسته شدم
تو به من می گی بی انصافم و حق داری بگی
 با کدوم بهونه بنویسم براتخسته شدم
 انقد آب و هوا واسم روعوض کردی که من
آخر از دست همون آب و هوات خسته شدم
گفتم این کار و نکن کردی و رفتی و ببین
دیدی آخر از تموم اون کارات خسته شدم
حرفات انگار دیگه روی دل من نمی شینه
انقدر عوض شدی که من به جات خسته شدم
 شب و روزات مث روز وشبای قدیم نبود
از دس تفاوت روز و شبات خسته شدم
دیگه فرقی نداره پیشت باشم یا نباشم
تو یه بی تفاوتی ،‌ من از فضات خسته شدم
دوس داری بری ، برو ، دلت می خواد باشی بمون
من که از تمام حرف و تصمیمات خسته شدم
انقدر صدام نکردی از خودم بدم میاد
 ازاین اسم مریم و نگفتنات خسته شدم
یه روزی غریبه ای ، یه روز آشنا، من از
بازی زشت غریب آشنات خسته شدم
تو چی فکر کردی خیال کردی من عاشق می مونم
من از این فکرای غرق ادعات خسته شدم
واسه تو حتی دیگه شبا دعا نمی کنم
 راستشو بخوای دیگه من از دعات خسته شدم
من شکایت تو رو به کی کنم ؟ برم کجا ؟
به جون خودت قسم نه ،‌ به خدات خسته شدم
چه قدر ببخشمت من دیگه چیزی ندارم
به خدا از دس این همه خطات خسته شدم
روزی صد تا غم و غصه توی قلبم می ذاری
منم آدمم از این درد و بلات خسته شدم
 انقدر واست می میرم واسه من تب می کنی ؟
حق دارم از این دل بی اعتنات خسته شدم
تو خودت منو نخواستی ، من گناهی ندارم
از دس اون چشای دور از وفات خسته شدم
شعر و اینجوری نوشتم کسی با خبر نشه
مثلا من از تو و خاطره هات خسته شدم
کی می دونه تو پشیمون شدی و نوشتی که
حتی از دیدن عکس و هدیه هات خسته شدم
ای خدا ،‌ اینو فقط من و تو و اون می دونیم
نشونم بده یه جور راه نجات ، خسته شدم



 
"مریم حیدرزاده"



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 20 / 10برچسب:, | 12:36 | نویسنده : nazanin |
 

 

یک نفر درهمین نزدیکی ها

 چیزی به وسعت یک زندگی

برایت جاگذاشته است خیالت راحت باشد

 آرام چشمهایت راببند

یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است

 یک نفر که از همه زیباییهای دنیا

 تنها تورا باور دارد

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 17 / 10برچسب:, | 18:31 | نویسنده : nazanin |

سال نو میلادی رو به همه شما عزیزان تبریک میگم!

نایت اسکین

 

 

 

**merry christmas**

 

 

به ادامه مطلب سری بزنید عکسهای جالبی گذاشتم

نظر فرامو نشه هااااااااااااااااااااااااا



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب

تاريخ : 15 / 10برچسب:, | 15:57 | نویسنده : nazanin |

 

اكنون مي توانم مثل دختـــــــــركي هفت ساله بنويـــــــــسم : آبـ

و غرق شوم بــــــــي آنكه دست و پايـــــــــــــي بزنم

مــــــــــي توانم بنويـــــــــــــــسم : باد

و پرواز كنم بــــــــــي آنكه هراســـــــــــــي از سقوط داشته باشم .

مــــــــــــي توانم بنويــــــــــــسم : درخت

و سبز شوم بدون هيــــــــــــــچ درنگي .

مــــــــــــي توانم تو را بنويــــــــــسم

و بعد به آرامـــــــــي ببوسمت بـــــــي آنكه كســـي ببيـــــند .

مــــــــي توام بنويـــــــسم :‌مرگ

و بميـــــــــرم !

به هميــــــــــن سادگــــــــــي

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 21 / 9برچسب:, | 1:37 | نویسنده : nazanin |

 

محرم ماه الفت با جنون است

 

چراغ کوچه هایش بوی خون است

 

محرم حرمت خون است و خنجر

 

تلاطم می کند حنجربه حنجر

 

دل من فدای دو دست اباالفضل

 

به قربان چشمان مست اباالفضل

 

ربود از همه ساقیان گوی سبقت

 

به چوگان دل ناز شست اباالفضل

 

غم ِ زهرا مرا سوز درون داد

 

دم ِ حیدر به من شور جنون داد

 

حسین آمد به زخم دل نمک ریخت

 

مرا با شور عاشورا در آمیخت

 

مرا سودای زینب در به در کرد

 

نصیبم جرعه ای خون جگر کرد

 

ز فرط تشنگی بی تاب گشتم

 

عطش دیدم ز خجلت آب گشتم

 

چه ها گویم ز مَشک تیرخورده

 

ز دست ساقی شمشیر خورده

 

به خاک افتاد مشک از دست ساقی

 

دو عالم پر شد از بوی اقاقی

 

مشامم پر شد از داغ شهیدان



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 13 / 9برچسب:, | 21:46 | نویسنده : nazanin |

 

آنکه می گوید یک درد دارد

 

 

آنکه میخندد هزار و یک درد دارد

 

 

و آنکه میخنداند بی نهایت درد دارد

 




موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 24 / 8برچسب:, | 13:46 | نویسنده : nazanin |

 

همیشه یاد تو

مرا به اوج می برد،

صبور میشوم

نظاره میکنم تو را

که عشق را به آسمان می بری

پر از نجابت سکوت

و دور میشوی....

زمین تهی میشود،ز شور و نور

زمانه مویه میکند

دلم گلایه میکند

و تو...ناگهان،

ستاره می شوی!

 

 

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 23 / 8برچسب:, | 23:30 | نویسنده : nazanin |

سلام به دوستان و حامیان عزیز و گل....

لطفا در نظر سنجی جدید شرکت کنید،خیلی مهمه!!!

از نظرات زیبا و محبت آمیزتون صمیمانه سپاسگذارم.

منتظرتون هستم......



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 16 / 6برچسب:, | 2:5 | نویسنده : nazanin |

 

زندگی ام از جایی آغاز شد که چشم های خسته و تنهایم با نگاه او روشن شد...

زندگی دگرگون شد....

آسمان تیره نورانی گردید...

گل های خشک و بی جان قد راست کرده و زیباتر از هر وقتی به من لبخند میزدند..

قلب بی صدا و بی تحرکم به صدا در آمد...

خون در رگ هایم همانند عشق و امید،جاری شد...

دست های سرد و بی روحم همانند خورشید،گرم شد...

چشم های بی فروغم همانند مهتاب،درخشان گردید....

خلاصه همه چیز و همه چیز برایم عوض شد و رنگ تازه ای به خود گرفت...

وقتی کنار او بودم حس میکردم خوشبخترین انسان بر روی این کره ی خاکی هستم...

وقتی دست های گرمش در دستانم بود حس میکردم دنیا در دستانم هست...

وقتی به چشم های روشن و براق اش نگاه میکردم حس میکردم جادویم میکند...

وقتی در آغوش او همچون کودکان خود را رها میساختم احساس میکردم در آغوش فرشته ها هستم...

وقتی صدای آرام و زیبایش در گوشم می پیچید گویی برایم لالایی میخواند...

هنگامی که از فرط شادی و خوشحالی لبخند بر لبانش می آمد انگار خداوند بر من لبخند میزند....

وقتی از ناراحتی و غم اشک های سوزان بر گونه های سفیدش جاری میشد انگار دنیا برایم به پایان رسیده و جز مرگ آرزوی دیگری نداشتم...

امروز....

وقتی با دستان بی جان خود تمام زندگی ام را به خاک سپردم....

وقتی برای آخرین بار چهره ی زیبا و معصوم او را دیدم....

وقتی از غم دوری او قلب پر تحرکم بار دیگر بی صدا و ساکت ماند...

وقتی اشک های خسته ام دیگر نایی برای ریختن نداشت...

وقتی خون قرمز و گرم در رگ هایم خشک شد و از بین رفت...

دیگر زندگی برایم بی معنی است...

انگار دیروز بود که با تنها یک جمله به او دل سپردم....

و حالا با همان جمله با عشق همیشگی خود خداحافظی کرده و اورا به خاک تیره میسپارم....

 

                                " دوستت دارم"

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 7 / 6برچسب:, | 1:35 | نویسنده : nazanin |

چشمهامو باز کردم،هیچ کس کنارم نبود،هیچ کس حتی ذره ای مرا دوست نداشت....

تنها بودم،تنهای تنها......

کسی حتی نگاهی به من  نمی انداخت!!

همه چیز یکنواخت بود،دلم پوشیده از خاک بود،چهره ام شکسته بود،ترک هارا رو قلبم احساس

میکردم!

دلم میخواست از سرگذشتم برای کسی سخن بگویم ولی هیچکس به بیابانی مثل من اهمیت

نمیداد!!

حال برای ترک های قلبم،دانه دادنه های خاکی که چهره ام را پوشانده میگویم،سرگذشت بیابانی که

همه دوستش داشتند

اما حالا کسی به حرف هایش اهمیت نمیدهد:

در کنارم دریایی بود پر از موج و تلاطم،انسان های زیادی برای دیدن ما می آمدند،بعضی ها درآغوشم

خود را رها کرده و بعضی

ها با تکه چوبی بر روی تنم احساساتشان را به یادگار میگذاشتند ولی دریای رازدارتمام آنها را برای

خود میبرد!

گاهی اوقات که تنها میشدیم باهم سخن میگفتیم،من که همیشه به زیبایی خود میبالیدم گفتم:من

همیشه زیبا هستم و

میمانم!دریا با آرامی خود لبخندش را به من نشان میداد و میگفت:تو اشتباه میکنی!من وتو در کنار هم

زیبا هستیم و میمانیم!

من هم عصبانی شده و فریاد میزدم:نه نه نه...!!من اشتباه نمیکنم،من همیشه زیبا میمانم و همه مرا

دوست میدارند حتی بدون

وجود تو!

هر روز در این باره باهم سخن میگفتیم،من حرف خود را میزدم و دریا تنها یک جواب میداد:کلمه ی *من* اشتباه است!

*ما* زیباییم،*ما* را همه دوست خواهند داشت!

هیچوقت حرف اورا قبول نمیکردم!!!!!

تا اینکه خورشید دریا را از من گرفت و قلبم را شکست،دریا از خود تنها یک یادگار برایم به جاگذاشت و

آن ترک هایی است که روی قلب من باقیمانده!

 

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 8 / 4برچسب:, | 20:52 | نویسنده : nazanin |

سلاااااااااااااااااااااااام به دوستان گلم!!!!!!!!!!!!خوشحالم که دوباره برگشتم،دلم واستون یه ذره

شده بود!!

 

بالاخره این کامپیوتره درست شده!!!!!!!!!!!!!

 

اومدم طبق قراره قبلیمون یه آپ باحال بذارم،البته سلیقه با سلیقه فرق میکنه،اگه خوب نبود

ببخشید!!

 

 

                                            *nazanin*



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 8 / 4برچسب:, | 20:49 | نویسنده : nazanin |

سلام بچه ها،من نیستم!!!اگر به نظرها جواب نمیدم دلخور نشید!!!!!!

الان از کافی نتم دارم این پست رو میذارم،کامپیوترم داغونه داغون!!!!

فعلا از همگی خداحافظی میکنم،تا بعد!!!

منتظرم باشید دفعه بعدی یه پستی رو میذارم که دهن همه کف کنه!!BYE BYE

 

 

                                      "nazanin"



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 23 / 3برچسب:, | 11:56 | نویسنده : nazanin |

سلام دوستان گلم،پیش تر گفته بودم که شرکت شما در نظر سنجی مهم است،تا به اینجا

تعداد دل شکسته ها بیشتر بوده است،من هم همدرد شما هستم،برایتان مطلبی را گذاشته

ام تا شاید بتوانید دلشکسته تان را التیام بخشید!امیدوارم به آرامش برسید و بتوانید کسی که

دل شماراشکسته،فراموش کنیدیا به قول یکی از دوستان بتوانید اورا ببخشید!

 

اگر دل شکسته اید حتما به ادامه مطلب بروید!!!!!



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب

تاريخ : 17 / 3برچسب:, | 18:21 | نویسنده : nazanin |

 

حتما به ادامه مطلب برید...



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب

تاريخ : 10 / 3برچسب:, | 19:32 | نویسنده : nazanin |

اگر میتوانستم،ابرهارا گریان میکردم،به تلافی اشک چشم ها

اگر میتوانستم قلب هارا از سنگ می ساختم،به تلافی دل شکستن ها

اگر میتوانستم،دریا را چشم انتظار امواج میکردم،به تلافی انتظارها

اگر میتوانستم،آسمان را از شب میترساندم،به تلافی تنهایی ها

اگر میتوانستم،خورشید را از آسمان میگرفتم،به تلافی اهد شکستن ها

اگر میتوانستم،زندگی را نابود میکردم،به تلافی زندگی ها

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 10 / 3برچسب:, | 15:12 | نویسنده : nazanin |

 

سهراب"عشق را صدای فاصله ها نامیده اندو بهترین چیز را در عالم رسیدن به نگاهی دانسته اند که ازحادثه عشق تر شده باشد."

دام راس  "هدف از عشق انسانی رسیدن به عشق الهی است."

گوته "ما با آنچه که عاشقش هستیم شکل میگیریم ."

 وایلدر"سرزمینی برای مردگان و سرزمینی برای زندگان و پل میان این دو عشق است."

ابوسعید"از شبنم عشق خاک آدم گل شد . شوری برخاست و فتنه ای حاصل شد."

امیلی دیکسون"عشق پیشوند زندگی و پسوند مرگ است سر آغاز آفرینش و تعریف هر نفس"

صائب تبریزی"عشق را با هر دلی نسبت به قدر جوهر است قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهراست."

آنتوان "عشق آن نیست که به هم خیره شویم عشق آن است که هر دو به یک سو بنگریم."

نیبور"بخشیدن هدف غایی عشق است."

جبران خلیل جبران"ایمان بدون عشق شما را متعصب،وظیفه بدون عشق شما را بد اخلاق ،قدرت بدون عشق شما را خشن ،عدالت بدون عشق شما را سخت و زندگی بدون عشق شما را بیمار میکند."

هلن کلر" هرگاه قلبتان برای یکدیگر میتپد فرشتگان برایتان دست تکان می دهند."

فریدون شرازی"دوستت دارم را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام."

شریعتی "نجا که عشق فرمان می دهد محال سر تشلی فرود می آرد."

امام علی (ع)"گر دو نفر در این جهان کنار هم بنشینند و با هم از عشقی پاک و آسمانی بدون آلودگی و غرض های نفسانی سخن بگویند من نفر سوم خواهم بود."

اشو  "نگاه که عشق ورزی خدا در هر سو حاضر است آنگاه که نفرت وجودت را تشلیم خود سازد ابلیس در هر سو حاضر است . جایگاه توست که خود را بر واقعیت تحمیل کنی."

ولتر "عشق قوی ترین سپاه است زیرا در یک لحظه به قلب و مغزو جسم حمله میکند."

افلاطون"شق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد."

شاملو"اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست و ...اشک آن شب لبخند عشقم بود."

 

(منبع:سایت www.takbarg.ir)



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 7 / 3برچسب:, | 13:20 | نویسنده : nazanin |

 

متن را یکجا تا پایان نخوانید بلکه مرحله به مرحله پیش بروید و عین دستورالعمل انجام دهید!

نکته: زمانی که میخواهید اسامی را بنویسید اطمینان حاصل کنید که اشخاصی هستند که شما آنها را می شناسید (تبصره از خودم: یعنی اسم الکی یا بیخودی ننویسید!!!)

مهم: همچنین بیاد داشته باشید که بهنگام نوشتن اسامی و عمل کردن به دستورالعمل از احساس و غریزه خود استفاده کنید و بیخودی و بیش از حد فکر نکنید بلکه آنچه که در آن لحظه به ذهنتان می آید را بنویسید!

بازهم باید گفته شود که به آرامی و مرحله به مرحله به انتهای متن بروید در غیر اینصورت نتیجه درست نخواهد بود و آنرا ضایع خواهید کرد!

خوب حالا یک قلم و یک برگ کاغذ آماده کنید.

۱- اول از هر چیز اعداد ۱ تا ۱۱ را بصورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی کاغذ بنویسید.

۲- سپس در جلوی ردیف (ستون) ۱ و ۲ هر عددی را که مایلید بنویسید.

۳- حال در جلوی ردیف ۳ و ردیف ۷ نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید.

قرار نشد به پایین نگاه کنید! تقلب ممنوع !

۴- نام اشخاصی را که می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا فامیل) در جلوی ردیفهای ۴، ۵ و ۶ بنویسید.

۵- در ردیفهای ۸، ۹، ۱۰ و ۱۱ نام چهار ترانه (آهنگ) را بنیوسید (در جلوی هر ردیف نام یک ترانه)

۶- اکنون نهایتا میتوانید یک آرزو کنید!

بدو برو ادامه مطلب!!!!!



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب

تاريخ : 5 / 3برچسب:, | 13:8 | نویسنده : nazanin |

سلام،اول از هر چیز ممنونم که به وب من سر زدی!!!

خب اینجا یه فال عشق داریم،اصلا سرکاری نیست!!!قول میدم!!!زیاد هم وقت گیر نیست،فقط

6تا سواله!!امیدوارم حال کنی!!

تنها خواهشی که دارم اینه،حقیقت!!!آره،خودت رو گول نزن،در ضمن حتما حتما حتما اول به

 

 

 

.

.

.

سوالات رو با دقت و با صداقت کامل جواب بده:

سوال اول:
شما به طرف خانه كسي كه دوست داريد مي رويد.


دو راه براي رسيدن به انجا وجود دارد:


ـ يكي كوتاه و مستقيم است كه شما را سريع به مقصد مي رساند ولي خيلي ساده و خسته كننده

 

 است
ـ اما راه دوم به طور قابل ملاحظه اي طولاني تر است ولي پر از مناظر زيبا و جالب است

.
حال شما كدام راه را براي رسيدن به خانه محبوبتان انتخاب مي كنيد؟راه كوتاه يا بلند؟


سوال دوم:


در راه دو بوته گل رز مي بينيد .يكي پر از رزهاي قرمز و ديگري پر از رزهاي سفيد.شما

 

تصميم مي گيريد 20 شاخه از رزها را براي او بچينيد.


چند تا را سفيد و چند تا را قرمز انتخاب مي كنيد


(شما مي توانيد يا همه را يا از تركيب دو رنگ انتخاب كنيد)

 

سوال سوم:


با لاخره شما به خانه او مي رسيد .


يكي از افراد خانواده در را بر روي شما باز مي كند.


شما مي توانيد از انها بخواهيد كه دوستتان را صدا بزند.


يا اينكه خودتان او را خبر كنيد.


حالا چكار مي كنيد؟


سوال چهارم:
شما وارد منزل شده به اتاق او مي رويد ولي كسي انجا نيست.پس تصميم مي گيريد رزها را

 

همان جا بگذاريد.


ترجيح مي دهيد انها را لب پنجره بگذاريد يا روي تخت؟


سوال پنجم:


شب مي شود شما و او هر كدام در اتاقهاي جداگانه اي مي خوابيد..صبح زماني كه بيدار شديد

 

به اتاق او مي رويد:به نظر شما وقتي كه انجا مي رويد او خواب است يا بيدار؟


سوال اخر: وقت برگشتن به خانه است ايا راه كوتاه و ساده را انتخاب مي كنيد؟


يا ترجيح مي دهيد از راه طولاني و جالب تر برويد؟


حالا که با صداقت جواب دادی میتونی بری توی ادامه ی مطلب و جواب رو

 

بخونی



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب

تاريخ : 5 / 3برچسب:, | 12:49 | نویسنده : nazanin |

قسمته اینجوری بشه،یاتو دلت سنگ شده

چه جوری بهت بگم دلم برات تنگ شده

من دیگه خسته شدم،دیگه دارم کم میارم

نگرانم نتونم دوریت رو طاقت بیارم

داغ عشقت به تنم مونده نمیفهمی چرا

بیا برگرد چرا تنهام میزاری میون راه

حال و روزم رو ببین،جونی نمونده به تنم

آره این خسته که افتاده به پیش پات منم

دوستان این متن آهنگی هستش که من واقعا دوستش دارم و دنبالشم و متاسفانه اسم خواننده اش رو هم نمیدونم...خواننده اش هم یه خانمه....

اگر کسی میدونست لطف کنه بهم بگـــه...ممنون میشم.....



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 4 / 3برچسب:, | 19:16 | نویسنده : nazanin |